نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

عشق زندگی

نمایشگاه اسباب بازی

جمعه 14 بهمن ظهر اومدیم خونه عصری دوباره شال و کلاه کردیم و با خاله خانم رفتیم نمایشگاه اسباب بازی بعد از کلی تو ترافیک موندن و گشتن واسه جای پارک رسیدیم به نمایشگاه وای وای چقدر شلوغ بود ما 7و بیست دقیقه رسیدیم و نمایشگاه ساعت 8 تموم میشد یه دور زدیم و برگشتیم ولی عوضش من دوباره صبح ساعت 9و نیم رفتم خیلی خلوت بود چه اسباب بازیای رنگ و وارنگی آدم دلش میخواست همشو بخره ولی جیب مبارک اجازه نمیداد همه بچه هاشون رو آورده بودن تو غرفه ها نقاشی میکشیدن و جایزه میگرفتن همش میگفتم جای نیکی من خالیه کاش بود یه کم بازی میکرد البته اگه یه کم بزرگتر بود خوشحالم که هنوز ذوق خریدن و بازی کردن رو دارم دوست دارم نیکی زودتر بایسته و بتونه راه بره با خودم ب...
18 بهمن 1390

دومین برف

از 11 بهمن تا 14 بهمن رفته بودیم شهرستان من که خیلی سرماییم ولی فک میکردم که مسافرت زمستونی هم حال و هوایی داره که همین جوری هم شد 2 روز اول خیلی خیلی سرد بود از شب سوم تا اومدنمون هم برف و یخبندون و تعطیلی مدارس. ولی هوای تمیز و برف قشنگ و تمیز کلی کیف کردیم این نیکی کوچولوی ما هم کلی به خاطر برف ذوق زده شد و تازه اونجا واسه اولین بار خودش 3قدم ناقابل راه رفت و ما رو از خوشحالی ذوق زده کرد نمیدونی چه حس خوبی داشت ولی چون یه دفه این اتفاق افتاد نشد ازش فیلم بگیرم یعنی غافلگیرمون کرد و همون شد وقتی هم برگشتیم 2-3 قدمم واسه دلخوش کنک ما راه رفت و دیگه ترجیح داد به همون 4دست و پای سابق برگرده ولی امیدوارم تا عید نوروز راه بره و بتونم ببر...
18 بهمن 1390

نیکی یک ساله چه ها میکند؟!؟!؟!

١٧ روز از یکسالگی نیکی میگذره گاهی باورش واسم سخته .تفاوتی خیلی خیلی آشکار بین نیکی قبل از تولد و بعدش میبینم چه حرکاتش چه حرف زدنش حرف که نمیزنه اما گاهی آواهای ما رو تقلید میکنه درست عین جمله ای رو که میگی صداش رو تکرار میکنه که خیلی باعث تعجبمون میشه و صد البته خنده مون. خودش بدون کمک وسیله ای از زمین بلند میشه و سعی میکنه توجه ما رو جلب کنه یا دست میزنه یا نانای میکنه البته خیلی نمیایسته در حد 15-20 ثانیه اما همینشم واسم جالبه تازه تازه به راه رفتن علاقه نشون میده که وقتی بلندش میکنم تاتی تاتی واسش میخونم و کلی ذوق میکنه تاتی تاتی نباتی تو خوشگل باباتی تاتی تاتی عزیزم تو جیگر مامانی خلاصه هر چی گیرم بیاد با این قافیه میخونم دیگ...
7 بهمن 1390

هنرهای نیکی

اولین نغاشی که نیاز به ترجمه داره   اینم محصول تفکرشه شاید زیاد تاتی رو دوس نداره ...
7 بهمن 1390

دد

دیشب 3-4 بار بیدار شد و گفت اپ(با فتحه روی الف) یعنی آب پا شدم بهش آب دادم خوابید اما ساعت 3 بیدار شد تو رختخوابش خود به خود میخندید و میگفت دد(با فتحه) اول بیدار شدم برم بالای سرش دیدم میخنده گفتم خوابش میپره نرفتم جلو ولی همچین خنده ام گرفت به زور جلوی خند م رو گرفتم وگرنه بلند میشد و واقعا دد میخواست
3 بهمن 1390

آخ جونمی جون برف

امروز عجب روز قشنگیه همه جا سفید سفیده خیلی تمیز و دیدنی شده نیکی خانم هنوز خوابن امیدوارم بتونم وقتی بیدار شد ببرمش بیرون و برف رو نشونش بدم بیصبرانه منتظرم ببینم عکس العملش چیه آخه این اولین برفیه که میبینه امیدوارم واسه همه خوش یمن باشه و روز خوبی داشته باشن بعدا نوشت: بالاخره نیکی بیدار شد و تالاپ و تولوپ رفتیم برف بازی خیلی هیجان داشت میخواست همه رو جمع کنه و بخوره یه نی نی با مامانش آدم برفی درست میکردن ما هم رفتیم باهاشون بازی کردیم و عکس هم انداختیم   الهی ببین چطوری برف میخوره برگشتنی (به دلیل یخ زدن مماخ و انگشتای کوچولوش) کلی گریه فرمودند چون میخواستن بمونن و برف تناول کنن ولی دیگه شرمنده نمیشد دیگه ...
1 بهمن 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد