جمعه 14 بهمن ظهر اومدیم خونه عصری دوباره شال و کلاه کردیم و با خاله خانم رفتیم نمایشگاه اسباب بازی بعد از کلی تو ترافیک موندن و گشتن واسه جای پارک رسیدیم به نمایشگاه وای وای چقدر شلوغ بود ما 7و بیست دقیقه رسیدیم و نمایشگاه ساعت 8 تموم میشد یه دور زدیم و برگشتیم ولی عوضش من دوباره صبح ساعت 9و نیم رفتم خیلی خلوت بود چه اسباب بازیای رنگ و وارنگی آدم دلش میخواست همشو بخره ولی جیب مبارک اجازه نمیداد همه بچه هاشون رو آورده بودن تو غرفه ها نقاشی میکشیدن و جایزه میگرفتن همش میگفتم جای نیکی من خالیه کاش بود یه کم بازی میکرد البته اگه یه کم بزرگتر بود خوشحالم که هنوز ذوق خریدن و بازی کردن رو دارم دوست دارم نیکی زودتر بایسته و بتونه راه بره با خودم ب...